زخم کهنه

سلام خیلی خوشحالم از اینکه بازم میبینمتون.برای شروع بعد از حدود دو ماه میخوام یه دونه از کارهای خودم رو واستون بزارم.حالش رو ببرید.


دلم مثل یه پروانه داره تو بند وول میز


شبها جای بدبختیهام به ماورام سر میزنه


حواست هست که این جاها غروب که میشه چه جوره


دل آدم اینجا که نیست همش بالو پر میزنه


دلت اگه یه وقت گرفت به آسمون خیره نشی


ستاره هام دلشون پره با اونها چشم تو چشم نشی


فداش بشم ستارمو که داره سو سو میزنه


تو این همه غریبگی اونه که بام حرف میزنه


دلت میخواد بترکه از دست این همه عذاب


میای یه شب پاکشون کنی چشمامو که خیس شدن تو خواب


خدایا این محک هاتو به جون خریدم به یه شرط


نزاری ورد شبونم بی استجابت بمونه


دعا هامو حواله کن نثارش چون به یادمه


دل تنگمو خدا جون نزار بی یاور بمونه


شبی پر از دلهره که دستهای نامرعی اش رو روی شونه هام حس کردم.خدایا دوست دارم