سلام.امروز میخوام از یه موضوعی حرف بزنم دلیل بیارم واثباتش کنم که کمو بیش ما آقایون بیشتر باهاش درگیر بودیم.امیدوارم که تو خواننده عزیز هم صادقانه و منطقی راجع بهش قضاوت کنی.
نظرتان درباره عشق نیچه چیه؟خودش نه ها عشقش.آره نیچه همون فیلسوفی که میگفت: «به سراغ زنان میروی، تازیانه را فراموش مکن.» کسی نفهمید پشت این جمله نیچه چه حقیقت بزرگی پنهان بود و هنوز هم کسی نفهمیده است.ولی باید به عرض مبارکتون برسونم که ایشونم بله..... بگذریم، لوفون سالومه عشق نیچه بود.
عاشق شدن یک فیلسوف احتمالاً باید مکافات داشته باشه، که داشت. نیچه هر کاری کرد که بتونه دل سالومه را بهدست بیاره. حالا استفاده از لفظ خیانت برای این دختر روس شاید بیانصافی باشه اما قول میدم بیوفایی او نیچه را به مرز جنون کشوند. میگن اگه سالومه به عشق نیچه پاسخ مثبت میداد، شاید زندگانی نیچه به شکل دیگری رقم میخورد. حداقل اینکه از تندی بیانش کاسته میشد. درد نیچه این بود که حتی از طرف دختر مورد علاقهاش هم فهمیده نمیشد(وای که چقدر درده) .سالومه میگفته: در مغز نیچه افکار تند و اندیشههای غریب و نامأنوس میلولند که برای عادی زندگی کردن خطرناکند. پس از این پاسخ به درخواستهای عاشقانه، نیچه در تنهایی مفرط خرد میشه و در پاسخ مینویسه که: خیالبافیهای من به حال شما چه فرقی میکند؟ حتی حقیقتگوییهای من برای شما اهمیتی نداشته است. دلم میخواهد به این فکر کنید که من دیوانهای دچار سردرد هستم که از زور تنهایی به جنون مبتلا شدهام.(الهی داود بمیره واست عزیزمممممم )نیچه در این مسیر به جایی رسید که روزی یال اسبی پیر و تازیانهخورده را بغل می کنه، اشک می ریزه و و دیوانه میشه طفلکی. با این همه، سالومه را بهعنوان بیوفایی دوستداشتنی باید ستایش کنیم. فقط کافی بود یه اره بگه به عشق نیچه تا دیگه ابرمردی شکل نگیره و چنین گفت زرتشتی نوشته نشه اون وقت ماها باید واسه تسکینمون چه گهی میخوردیم؟اوه اوه دمت گرم سالومه خانم. دنیا بدون خیانت شاید خیلی چیزهایی را که الان داره رو دیگه نداشت.
اما این فقط مقدمه ای بود واسه اینکه بهت بگم که تمام آدمایه دوست داشتنی که میشناسم هم خوشبختانه یه جورایی درد مشترک هستن مثل کی ها؟گوش کن تا واست بگم.
همین مسیح که یوحنا اون خیانتو در حقش کرد.یا شکسپیر که قشنگ معلومه که همینجوری هملت رو نزاییده و حتما و قطعآ یه همچین مساله ای رو آدم باید درک کنه تا یه همچین شاهکاری ازش تراوش کنه اونهم از طرف آدمی که همه میدونیم استاد کالبد شکافیه تو طعه است و این قضیه تو اثارش یافت میشه به شدت.یا همین عمو ناپلئون بزرگ که وقتی از خیانت ژوزفینش با خبر میشه اونطور استادانه عمق فاجعه رو بیان میکنه و میگه ای خدا بعد از مدتها یک دغدغه شخصی.
مثال برای زدن و اثبات زیاده اما نه من حوصله تایپیدن دارم و نه احتمالآ تو خواننده عزیز حوصله خوندن اما همینقدر بگم به این اساتید بزرگ تاریخ که تو عصر منه داود و امثال من هم... آقایون گل گلاب ازین اتفاق ها کم نمیفته پس آسوده بخوابید که با اینکه سال ۲۰۰۷ شده اما خوب این رشته کماکان سر دراز داره.
آره عزیزای دلم...نیچه واسه سالومه گریه کرد ناپلئون واسه ژوزفین شکسپیر واسه مادر هملت
ویکتور هوگوی بزرگ واسه آدل فوشر معشوقه ۱۶ ساله خیانتکارش واسکندر مقدونی واسه حرفهایی که پشت سر مامان جونش زدند و با وجود اینکه اون دوره فرویدی در کار نبوده متحمش کردن به داشتن عقده ادیپ و یهودا هم دمش گرم که چه بوسهای واقعآ زد به گونه مسیح.....
حالا داود داره واسه سارا گریه میکنه و تو هم میتونی گریه کنی برای دل خودت.اما هممون این رو باید بدونیم که زندگی همچنان جریان داره ولی.........
دنیا پر از سگ است جهان سر به سر سگیست به جز وفا تمام صفات بشر سگیست
|