تلنگر های شبانه

پچ پچه های روزمرگی

تلنگر های شبانه

پچ پچه های روزمرگی

ابر شلوار پوش

ساعت از نه گذشته، باید به بستر رفته باشی
راه شیری در جوی نقره روان است در طول شب
شتابیم نیست،با رعد تلگراف
سببی نیست که بیدار یا که دل‌نگرانت کنم
همانطور که آنان می‌گویند،پرونده بسته شد
زورق عشق به ملال روزمره در هم شکست
اکنون من و تو خموشانیم،دیگر غم سود و زیان اندوه و درد و جراحت چرا‌؟
نگاه کن چه سکونی بر جهان فرو می‌نشیند
شب آسمان را فرو می‌پوشاند به پاس ستارگان
در ساعاتی این‌چنین، آدمی بر‌می‌خیزد تا خطاب کند
اعصار و تاریخ و تمامی خلقت را

اهای مایاکوفسکی....

اینقدر به ماریا التماس نکن بیا تا برایت بگوید داود قصه سارا را...

روحش شاد و یادش گرامی.یکی از دستنوشته های ولادمیر مایاکوفسکی رو واستون گذاشتم .

فیلمدونی

خوب هممون میدونیم که فیلم دیدن یکی از بهترین سرگرمیهاییه که به نسبت خیلی از سرگرمیهای دیگه هم از نظر هزینه هاش هم اینکه از نظر گستردگی و تنوع تونسته جایگاه خوبی حداقل نزد یه سری هامون پیدا کنه.به همین دلیل و هزا رو یک دلیل دیگه من تصمیم گرفتم که یه کم از دور ریختن پولهاتون برای خرید و یا دیدن یه سری فیلمهای ابکی یا به قولی در پیت جلوگیری کنم.و سعی دارم که در حد توان و سواد خودم هر هفته اسم یکی ازین فیلمهارو واستون بزارم..

خوب برای شروع ودست گرمی فیلم نفس عمیق ساخته اقا پرویز شهبازی رو بهتون معرفی میکنم..

این فیلم خوشمزه ماله سال۸۰ سینمای خودمونه که لنگشو خیلی کم میشه جست.

داستان فیلم ماله یه جفت آقا پسر عاصیه که تو این ۷۰.۸۰ دقیقه که من و شما زندگیشونو داریم میبینیم کلی باهاشون هم زاد پنداری خواهیم کرد..پس یادتون نره این فیلم خوشمزه رو ببینید

عروسی خوبان

فیلمبردار آمد. ارکستر هم شادترین موزیک غمفونیکش را مینواخت

قصاب هم در تکاپوی تیز کردن چاقو بود.میهمانان غافل غرق در شادی بودند.اتاق عقد چه با شکوه چیده شده است.بادکنکهای تزیین هم به رنگ دلخواهش بسته شده بود.خواهرش چه دلسوزانه اشکهایم را پاک میکردو مادرش چه ظفرمندانه نگاهم.صدای بوق همچون پتکی تمام اوار دلتنگی ام را به سرم فرو ریخت.. هلهله ...شادی و صدای کف زدن.ماشین عروس امد.............

وای نیاوریدش ..نیاوریدش.....

......من رسید و چه مغرورانه از کنار من گذشت.چه زیبا شده ای اما نه به زیبایی تجسمی که با هم از شب عروسیمان کرده بودیم.چشمانت ....چشمانت هیچ وقت به من دروغ نمیگفت.اما امیدوارم این یک مرتبه این آخرین نگاه گستاخانه ات که سراسر طعم پشیمانیت بود را  من دروغ فهمیده باشم.

اگر چه در ته چشمت فریب میخوانم      ولی زیر لب برایت ام الیجیب میخوانم

برای حودم برای خودت

سلام به همه دوستای خودم....

به وبلاگ من خوش اومدی .اینجا قراره که یه کم من حرف بزنمو یه عالمه بشنوم پس یادت نره نظرتو برام بزاری.راستشدلم میخواد هفته ای یک فیلمم بهتون معرفی میکنم.بعدشم خوب به احترام اون دوستایی که به شعر هم علاقه دارن شعرم قول میدم بزارم که کسی دست خالی بیرون نره....

بگذریم...راستی این قسمت برای خودم برای خودت هم اختصاص میدم به حرفهای اون دسته از عزیزایی که دلشون میخواد تو گردوندن این بلاگ منو همراهی کنند پس یادتون نره که اگه مطلبی داشتید حتمآ واسم بزارید.

هنوز هم هی سرت را بالای ستاره میگیری...؟پشت این آسمان آسمانی دگر است پر از ستاره...باور کن.