تلنگر های شبانه

پچ پچه های روزمرگی

تلنگر های شبانه

پچ پچه های روزمرگی

ابر شلوار پوش

ساعت از نه گذشته، باید به بستر رفته باشی
راه شیری در جوی نقره روان است در طول شب
شتابیم نیست،با رعد تلگراف
سببی نیست که بیدار یا که دل‌نگرانت کنم
همانطور که آنان می‌گویند،پرونده بسته شد
زورق عشق به ملال روزمره در هم شکست
اکنون من و تو خموشانیم،دیگر غم سود و زیان اندوه و درد و جراحت چرا‌؟
نگاه کن چه سکونی بر جهان فرو می‌نشیند
شب آسمان را فرو می‌پوشاند به پاس ستارگان
در ساعاتی این‌چنین، آدمی بر‌می‌خیزد تا خطاب کند
اعصار و تاریخ و تمامی خلقت را

اهای مایاکوفسکی....

اینقدر به ماریا التماس نکن بیا تا برایت بگوید داود قصه سارا را...

روحش شاد و یادش گرامی.یکی از دستنوشته های ولادمیر مایاکوفسکی رو واستون گذاشتم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد